به نام خدا
تعریف امامت
اولین سخنی که در باب امامت میگویند ، تعریفی است که از امامت
میکنند . در این تعریف اختلافی نیست . میگویند : [ الامامة ] ریاسة عامة
فی امور الدین و الدنیا [ امامت ] ریاستی است عمومی هم در امور دینی و
هم در امور دنیایی . خواجه تعبیری کلامی دارد ، میگوید : الامام لطف مقصود
اینست که امامت هم نظیر نبوت از مسائلی است که از حد بشری بیرون است
و به همین جهت [ انتخاب امام ] از حد استطاعت بشری بیرون است و
بنابراین آنطرفی است ، از آن طرف باید بیاید ، مثل نبوت است که از
طریق وحی و تعیین الهی باید بیاید با این تفاوت که نبوت مستقیما از
ناحیه خداست ، ارتباط پیغمبر است با خدا ، و امامت ، تعیینی است از
ناحیه پیغمبر از ناحیه خدا .
دلیل عقلی شیعه در باب امامت
خواجه در اینجا بیش از این یک جمله بیان نمیکند . ولی توضیحی که
علمای شیعه در اینجا میدهند بر همان اساسی است که قبلا عرض کردم . اولا
یک حدیث تاریخی میکنند . میگویند فعلا بحث در امامت حضرت امیر است .
اگر این ثابت شد ، برای بقیه ائمه بیشتر به نص امام قبلی تمسک میشود .
میگویند میدانیم که دین اسلام دین خاتم است و بناست که بعد از آن ، دیگر
شریعتی نیاید و دینی است کلی و جامع همه شئون زندگی بشر ، و وضع این دین
هم از چنین مطلبی حکایت میکند زیرا در همه مسائل دخالت دارد . بعد
میگویند آیا تاریخ زندگی پیغمبر اکرم نشان میدهد که ایشان شخصا این مقدار
فرصت پیدا کرده باشند که تمام اسلام را به مردم تعلیم داده باشند ؟ ما
وقتی که تاریخ را مطالعه میکنیم میبینیم در آن بیست و سه سال چنین فرصتی
برای پیغمبر اکرم بدست نیامد . البته پیغمبر از هیچ فرصتی کوتاهی نکرد و
خیلی چیزها را تعلیم داد ولی با توجه به تاریخچه مکه و مدینه پیغمبر و
گرفتاریها و مشاغل زیادی که ایشان داشت ، مسلم این مدت وافی نبود که
همه احکام اسلام را برای همه مردم بیان کند ، و امکان ندارد که چنین دینی
ناقص بیان شده باشد . بنابراین حتما باید کسی یا کسانی در میان اصحاب
پیغمبر ( ص ) وجود داشته باشند که اسلام را به تمام و کمال از پیغمبر فرا
گرفته و شاگردان مجهز پیغمبر باشند که بعد از رفتن او از نظر توضیح و
بیان اسلام نظیر وی باشند با این تفاوت که پیغمبر ( ص ) از راه وحی الهی
میگفت و اینها از راه یاد گرفتن از پیغمبر میگویند . بعد میگو یند شما
چون چنین کسی را سراغ ندارید و به او رجوع نکردید ، خواه ناخواه از اول ،
دین اسلام را ناقص تلقی کردید و در نتیجه مسئله قیاس را پیش آوردید . و
درست هم هست ، مسئله قیاس از آنجا در میان اهل تسنن مطرح شد که گفتند
در مسائلی که باید حکمی داشته باشیم ولی از پیغمبر ( ص ) نرسیده چه کنیم
؟ گفته چارهای نداریم جز اینکه با مقایسه یک موضوع با موضوع دیگر و با
مشابهات ظنی و گمانی حکم چنین مسائلی را استنباط کنیم . این سخن از
علمای شیعه هم نیست ، از حضرت امیر ( ع ) شروع شده و در نهج البلاغه
هست و در کلمات سایر ائمه علیهم السلام نیز زیاد است که این چه گمان
باطلی است ؟ ! علی ( ع ) میفرماید : « ام انزل الله دینا ناقصا » ؟ آیا
خدا دین ناقص فرود آورد که نیاز داشته باشد به این رأیهای من عندی ؟
سایر ائمه علیهم السلام هم پافشاری زیادی بر این مسئله کردهاند که
صحبت نقصانگی دین نیست که مسائل دینی در بعضی موارد ناقص باشد و چون
ناقص است ، با رأی و گمان خودمان حکمی بدست آوریم . در اصول کافی بابی است به نام " باب . . " . ( 1 ) که هیچ مسئلهای نیست که لااقل صورت کلی آن در کتاب و سنت وجود نداشته باشد . کلی مسائل آمده است ، مصداق را باید کشف کرد . اجتهاد از نظر شیعه همین است یعنی کلیات اسلام کافی است ، مجتهد باید کلیات را بر جزئیات تطبیق کند . ولی قیاس اینست که حتی کلیات هم کافی نیست ، باید با مشابهتها و گمانها حدس زد و به طور تخمینی حکم را استنباط کرد . بنابراین [ علمای شیعه ] میگویند که ما و شما هر دو اعتراف داریم که پیغمبر اکرم در آن بیست و سه سال نتوانست تمام احکام اسلام را ولو به صورت کلی برای مردم بیان کند . شما میگوئید رسول اکرم همین طور رها کرد و رفت . ما میگوئیم اینطور نبوده بلکه به همان دلیل که پیغمبر ( ص ) مبعوث شد ، از جانب پیغمبر افرادی معین شدند که جنبه قدسی داشتند و پیغمبر اکرم تمام حقایق اسلام را برای اولین آنها یعنی علی ( ع ) بیان کرد و آنان آماده بودند که به تمام سؤالات جواب بدهند . علی ( ع ) همیشه میگفت هر چه از اسلام میخواهید بپرسید تا من به شما بگویم . |
.: Weblog Themes By Pichak :.